از مهسا تا آرمیتا؛
قیام زنان ایران علیه حجاب اجباری و تکاپوی حکومت
قتل مهسا ژینا امینی به دست ماموران گشت ارشاد در شهریور ۱۴۰۱ جرقهای بود برای اعتراضات گسترده مردم ایران علیه نظام جمهوری اسلامی که زنان در آن نقش بهسزایی داشتند. این واقعه دلخراش به نمادی از سیاستهای سرکوبگرانه و بیعدالتی تبدیل شد و به دنبال آن، خیابانهای ایران شاهد تظاهرات و اعتراضاتی بودند که با فریاد «زن، زندگی، آزادی» شروع شد و زنان با شجاعت بینظیر، حجاب از سر برداشتند و روسریهای خود را به آتش کشیدند؛ همچون نیکا شاکرمی.
پس از آن روزها، خیابانها، کوچه و پسکوچههای صدها شهر و محله چهرهای متفاوت به خود گرفتند. زنان و دختران ایران دیگر تن به قوانین تحمیلی حجاب اجباری ندادند و با پوشش اختیاری و متنوع در اماکن عمومی ظاهر شدند؛ صحنهای که تا پیش از این، به طور قطع، به دلیل سرکوبهای حکومت کمتر دیده شده بود.
اگر چه پیش از قتل مهسا، شکاف میان مردم و حکومت بر سر حجاب عمیق بود، اما این شکاف به یک دره بزرگ تبدیل شد. جمهوری اسلامی دیگر با حقیقتی جدید روبهرو شده بود و پس از اعتراض حامیانش و همچنین برای به رخکشی قدرتش در پی اجرای راه و روشهای جدیدی برای دیکته کردن قانون تحمیلی حجاب و سرکوب زنان برآمد تا کنترل جامعه را دوباره به دست بگیرد.
تلاش حکومت؛ از سازماندهی گروهها تا طرح نور
جمهوری اسلامی پس از فروکش کردن موج اعتراضهای مردمی در خیزش انقلابی به تکاپو افتاد و تلاش کرد با هر ابزاری که در دست دارد اوضاع را به نفع خود بازگرداند؛ ابزاری از جمله بسیج کردن حامیان و اعضای سازمانهایی شبهنظامی همچون بسیج برای مقابله با آنچه «بیحجابی و بیعفتی» میخواند.
حامیان «خودجوش» عنوانگرفته حکومت و «آمران به معروف» در خیابانها به زنان و دختران یورش بردند تا با ایجاد آزار و اذیت، فحاشی، تهدید به ضبط تصویر و القای حس وحشت آنها را از این مسیر بازگردند.
امامان جمعه منبرهای خود را به تبلیغ برای «مبارزه با بیحجابی» و دشمن خواندن دخترانی اختصاص دادند که به حجاب اجباری تن نداده و ندادند. همایشهای متعدد دولتی تحت عناوینی چون «دختران انقلاب» در ورزشگاههای بزرگ کشور، از جمله استادیوم آزادی، برگزار شد تا تصویری ساختگی از همراهی عمومی با حجاب و نقش زنان در جمهوری اسلامی را به نمایش بگذارند.
پای ابزارهای نوین و تکنولوژیک نیز به میان آورده شد. ورود دوربینهای تشخیص چهره به فضاهای عمومی، یکی از تهدیدهایی بود که حکومت مطرح کرد. این دوربینها که هدف آنها شناسایی سریع زنان و دختران بود، بهطور وسیعی تبلیغ شدند اما باز هم نتوانستند کمکی کنند.
گروههای تازهتاسیسی از افراد جمله کسانی که «حجاببان» نامیده شدند، برای اعمال کنترل بیشتر در متروها، دانشگاهها و فروشگاهها مستقر شدند و وظیفه یافتند تا زنان و دختران را به خاطر انتخاب پوشش اختیاری رودررو مورد بازخواست قرار دهند.
مقامهای دولت و شهرداری تهران این افراد را «نیروی مردمی» نامیدند اما نهایتا به دلیل فشار افکار عمومی مسئولیتشان را هیچ نهاد و مسئولی به گردن نگرفت. احمد وحیدی، وزیر وقت کشور و علیرضا زاکانی، شهردار تهران، بارها سازماندهی حجاببانان را انکار کردند اما بعدها برملا شد که با دستور وزارت کشور و شهرداری تهران مستقر شدند.
مجلس شورای اسلامی نیز تدوین طرحی به نام «عفاف و حجاب» را دنبال کرد و ادامه داد، طرحی که به دنبال تشدید قوانین مربوط به پوشش زنان بوده است. این طرح اما بارها بین مجلس و شورای نگهبان رد و بدل شد و ایرادهای مختلفی به آن وارد شد. به نظر رسید حتی درون ساختار حکومت نیز بر سر چگونگی تحمیل این قوانین اختلافنظرهایی وجود دارد، اختلافهایی که تصویب نهایی آن را به تاخیر انداخته است.
در این میان، حکومت با شدت بیشتری به احیای گشتهای ارشاد در خیابانها پرداخت و حتی طرح جدیدی به نام «نور» را معرفی کرد؛ طرحی که چیزی جز همان گشت ارشاد با نامی تازه نبود.
در این طرح، نیروهای انتظامی و امنیتی اجازه یافتند با ابزارها و خشونتی بیسابقه، از جمله پتو انداختن بر سر زنان، قوانین حجاب اجباری را بازتحمیل کنند.
جنگ خامنهای با زنان بر سر حجاب
علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، پس از گسترش موج خودداری زنان از تن دادن به حجاب اجباری، در بهار ۱۴۰۲ «کشف حجاب» را «حرام شرعی و سیاسی» خواند.
این سخنان او هم اما تاثیری بر مقاومت زنان نداشت. خامنهای در فروردین ۱۴۰۳ چندینبار در سخنرانیهایش بر موضوع حجاب تاکید کرد و گفت حجاب حکم مسلم شرعی است و نمیتوان از آن صرف نظر کرد. پس از سخنان او، گشت ارشاد با خشونتی شدیدتر به خیابانها بازگشت. خشونتی عریان که حکومت از به نمایش گذاشتن آن هیچ ابایی نداشت. خشونتی از نوع سرکوب معترضان. جنگ خامنهای با زنان بر سر حجاب آغاز شد.
همه اینها به رسم شدن صحنههایی از سرکوب، وحشیگری و حتی مرگ دختر دیگری در خیابانهای ایران بهدست گشت ارشاد منجر شد.
تحمیل حجاب؛ پس از مهسا بر زنان ایران چه گذشت؟
مسمومیت مدارس دخترانه: انتقام یا حادثه؟
مسمومیتهای زنجیرهای در مدارس دخترانه از آذرماه ۱۴۰۱ آغاز شد. این مسمومیتها که برخی از آنها را به عنوان «انتقام حکومت از دختران معترض» تلقی کردند، موجی از نگرانی و وحشت را در میان خانوادهها و دانشآموزان به وجود آورد.
پیش از آن دهها مدرسه دخترانه در خیزش انقلابی فریاد علیه حکومت و خامنهای سر دادند، تصاویر خمینی و خامنهای را پایین کشیده و آتش زدند و یا مقنعه از سرشان برداشتند؛ فضایی که خشم حکومت را نسبت به دختران نوجوان برانگیخت.
هرچند حکومت مسئولیت این مسمومیتها را به عهده نگرفت، اما بسیاری از مردم و کارشناسان بر این باورند که این اقدام به نوعی تلاشی برای ایجاد ترس و وحشت و جلوگیری از ادامه اعتراضات در نسل نوجوان بود.
این حملات که «ترور بیولیژیکی» نیز خوانده شده، به مدت چهار ماه در بیشتر استانهای کشور به طول انجامید اما باز هم هیچ مقامی مسئولیتی برای آن بر عهده نگفت. در عوض، هستی امیری و ضیاءالدین نبوی، دو فعال دانشجویی دانشگاه علامه طباطبایی تهران، پس از حضور در تجمعی در اعتراض به این مسمومیتها، از سوی دادگاه انقلاب تهران به یک سال حبس تعزیری محکوم شدند.
آمران به معروف؛ ابزار سرکوب حکومتی
حامیان حکومت که در همراهی با تحمیل حجاب خود را «آمران به معروف و ناهیان از منکر» مینامدند، در موج جدید برخوردها، یا با تلفن همراه از زنان و دختران تصویربرداری کردند و یا کلامی و فیزیکی به آنها هجومبردند. در سویی دیگر اما مردمی بودند که در برابر آنها مقاومت یا دفاع کردند. نهادهای قضایی و انتظامی برای حمایت از آمران به معروف به گشودن پرونده یا بازداشت مخالفان و معترضان آنها به عنوان «آزار و بیاحترامی» برخاستند.
قوه قضاییه و ماموران انتظامی علاوهبر پلمب صدها مرکز صنفی، تفریحی و ورزشی، افرادی را نیز به دلیل «ندادن تذکر» به زنان بدون حجاب اجباری و دادن خدمات بازداشت کرد.
در یکی از موارد، یک آخوند در درمانگاهی در قم از یک زن جوان در حالی که نوزادی در آغوش داشت، به بهانه نداشتن حجاب اجباری تصویربرداری کرد. این آخوند همچنین با این زن و زن دیگری که به اقدامش معترض بود، حمله کرد. در پی واکنش و بازتاب گسترده این اتفاق، دادستان قم از تشکیل پرونده قضایی در این باره خبر داد و گفت دستور شناسایی عامل پخش فیلم صادر شده است.
سرکوب دانشجویان؛ احضار قضایی و خشونت حراست
همزمان با تشدید شدن حملات ماموران حراست و بسیج در دانشگاهها، ماموران نیروی انتظامی نیز در این مکانها مستقر شدند و دانشجویانی که پوشش اختیاری داشتند را بازداشت کردند.
یک دانشجوی دختر در واحد سوهانک دانشگاه آزاد تهران پس از حمله ماموران حراست بر سر حجاب، به بیمارستان منتقل شد. حراست دانشگاه ابتدا به بهانه کارت دانشجویی و سپس رعایت نکردن حجاب اجباری مزاحم یک دختر دانشجو شده، او را در راهرو هل داد و به زمین انداخت.
از سوی دیگر، دهها تن دانشجوی دختر در کشور به دلیل نداشتن حجاب اجباری در جشنهای فارغ التحصیلی احضار شدند. در یکی از این موارد، پس از آنکه دانشجویان پردیس کیش دانشگاه شریف با حجاب اختیاری در مراسم شرکت کردند، محمدعلی زلفی گل، وزیر علوم، دستور داد که این اقدام که او «ناهنجاری» خواند پیگیری شود و سپس رییس این دانشکده نیز «به منظور صیانت از ارزشهای نظام» از مقام خود کنارهگیری کرد.
آغاز جنگ خیابانی با طرح «سیاه»
جمهوری اسلامی از صبح روز شنبه ۲۵ فروردینماه سال جاری، با نیروهای انتظامی، بسیج و ماموران لباس شخصی طرح «نور» را به اجرا درآورد.
طرحی که بیش از پیش همراه با خشونت بود. هر بار که ماموران میخواستند زنی را بازداشت کنند، لباس شخصیهای پیادهنظام و موتورسوار حلقه زدند و تصویربرداری کردند.
ماموران گشت ارشاد در دور جدید سرکوبها با شیوهای جدید و وحشیانه از پتو برای بازداشت دختران استفاده کردند. آنها با انداختن پتو روی زنان تلاش میکردند تا از مقاوتها برای بازداشت جلوگیری کنند. احمد وحیدی، وزیر کشور دولت رئیسی، این اقدام را «طبق ضوابط» خواند.
فحاشی جنسی، تعرض و ضرب و جرح در بازداشت
زنان و دختران پس از آزادی از اسارت ماموران گشت ارشاد از تجربههای خود گفتند؛ جایی که ماموران آنها را ضرب و شتم کردند، با باتون یا شوکر برقی به اندامهای جنسی و تناسلی زدند و همزمان به آنها توهینهای جنسی کردند. در بعضی موارد هم با الفاظ رکیک جنسی خطاب قرار گرفتند.
موج بازداشت در اعتراض به آنچه بر زنان میگذرد
در این مدت دهها نفر در اعتراض به سرکوب وحشیانه زنان به خاطر حجاب یا روایت آنچه بر آنان در بازداشت گذشت، دستگیر یا زندانی شدند.
یکی از این زنان دینا قالیباف، خبرنگار، بود که پس از روایتش از «تعرض جنسی» از سوی «گشت کشتار» بازداشت شد. او به دو سال حبس و پرداخت ۱۵ میلیون تومان جریمه نقدی محکوم شد.
احضار یک پزشک جراح نمونه و یک مهندس معترض از نمونههای دیگر بود. فاطمه رجاییراد، به دلیل نداشتن حجاب اجباری هنگام دریافت لوح تقدیر در مراسم روز پزشک به دادستانی آمل احضار و پروانه طبابتش تعلیق شد. زینب کاظمی، زن مهندسی بود که در جلسه مجمع مهندسان تهران روی سن روسریاش را برداشت. او احضار و به ۷۴ ضربه شلاق محکوم شد.
از میان برخوردهای سیستماتیک، برخی خشونت و برخوردهای حکومت نیز چهرهها و نامهایی را برجسته کرد. زنانی که مقاومت کردند و داستان مخالفتشان ماندگار شد.
بازداشت «دختر تبریز» و پیگرد در بیمارستان روانپزشکی
زنی در تبریز به دلیل نداشتن حجاب اجباری از سوی چند مامور موتورسوار مورد هجوم قرار گرفت و در اعتراض به آنها روی زمین نشست و شعار «مرگ بر خامنهای» داد. ماموران او را با ضرب و شتم بازداشت و به بیمارستان اعصاب و روان منتقل کردند. این زن که به «دختر تبریز» معروف شد، رویا ذاکری نام داشت و ۳۱ ساله بود.
«طوری زدند که تا چند روز نتوانستم غذا بخورم»
در یک مورد اخیر، دو دختر دانشآموز هدف خشونت ماموران گشت ارشاد قرار گرفتند.
نفس حاجیشریف، دختر ۱۴ ساله، همراه با دوستش بود که بهدست ماموران با ضرب و جرح بازداشت شد. او گفت آنقدر بر دهانش زده بودند که تا چند روز نمیتوانست غذا بخورد. مادر نفس گفت یک مامور زن از دخترش با عنوان «در رفتن انگشت» حین بازداشت شکایت کرده است.
سرنوشت نامعلوم آرزو
آرزو بدری، مادر ۳۱ سالهای است که دوم مردادماه ۱۴۰۳ به دلیل نداشتن حجاب اجباری در شهر نور مازندران، هدف تیراندازی نیروی انتظامی قرار گرفت. او در پی این برخورد دچار آسیب نخاعی شد و در بیمارستان بستری شده است. خودروی او به دلیل مقررات حجاب اجباری در فهرست توقیف بود و پلیس به آن شلیک کرد.
آرمیتا؛ دختر دیگری که رفت
آرمیتا گراوند، دختر ۱۷ ساله دبیرستانی بود که هنگام بازگشت از مدرسه و در مسیر خانه در ایستگاه مترو در تهران به دست حجاببانان به قتل رسید. او ۲۸ روز در کما بود و سرانجام بهدلیل خونریزی مغزی و خونریزی در جمجمه ۶ آبانماه ۱۴۰۲ جان باخت.
خانواده آرمیتا روزها پیش از اعلام مرگ دخترشان از سوی جمهوری اسلامی تحت فشار قرار گرفتند تا پیکر فرزندشان در سکوت خبری به خاک سپرده شود.
مقامهای جمهوری اسلامی بارها اذعان کردند که توانستند اعلام خبر مرگ این دختر نوجوان را مدیریت کنند.
آینده حجاب اجباری: آیا تغییری در راه است؟
با گذشت دو سال از قتل مهسا ژینا امینی و مبارزات زنان ایران، پرسشی که همچنان باقی مانده این است: آیا آینده حجاب اجباری در ایران تغییر خواهد کرد؟
مسعود پزشکیان، جایگزین ابراهیم رئیسی در راس دولت، در دوران انتخابات بر لزوم تغییرات در سیاستهای کلان کشور تاکید داشت، اما در عین حال معتقد بود و بارها اشاره کرد که هر گونه تغییری باید در چارچوب نظام و با رعایت قوانین و احترام به اصول جمهوری اسلامی صورت گیرد.
او در سخنانش به انتقاد از برخوردهای گشت ارشاد پرداخت اما موضعش این بود که باید تربیت دختران به نحوی اصلاح شود که بدون حجاب نباشند.
پزشکیان در نخستین نشست خبریاش با اصحاب رسانه در پاسخ به سوال خبرنگاری درباره ادامه حضور گشت ارشاد در خیابانهای شهرها با خنده گفت: «باز هم گشت ارشاد اذیت میکند؟ خب قرار نبود برخورد کنند. حالا پیگیری میکنیم شما را اذیت نکنند.»
انتخاب او به عنوان رییسجمهور جدید در ایران شاید برای برخی به عنوان نشانهای از امکان تغییر در سیاستهای حکومتی تلقی شود. اما منتقدان میگویند در ساختار سیاسی جمهوری اسلامی، رییسجمهور نقش اساسی در تصمیمگیریهای کلان از جمله در مورد تحمیل حجاب ندارد.
در شرایط فعلی، هر تغییری در سیاستهای کلان، چه دیپلماسی و برنامه اتمی باشد چه تحمیل حجاب و اسلامیسازی، در نهایت نیازمند تایید و حمایت رهبری جمهوری اسلامی است.
مبارزات زنان برای انتخاب آزادانه پوشش همچنان در جریان است و به نظر میآید با وجود خشونتها و سرکوبهای بی حد و مرز حکومت علیه آنان، از باورشان درباره نوع پوشش دیگر به هیچ عنوان کوتاه نخواهند آمد.
مسیر مبارزه زنان و دختران ایران علیه حجاب تحمیلی جمهوری اسلامی از مسیر تغییرات اجتماعی بزرگ در تاریخ مستثنی نیست؛ تغییراتی که نشان داده زمانی که عمیقا در لایههای جامعه ریشه دوانده باشند، به راحتی بازگشتپذیر نیستند. در این دو سال پس از قتل مهسا، هر پروژه جدید حکومت برای تحمیل حجاب اجباری به عنوان نمایشی از ترس و ضعف تلقی شد و در نهایت با شکست یا مسکوت گذاشتهشدن برگ دیگری از پیروزی جنبش زنان علیه حجاب اجباری شد.